این مطلب که می بینید فقط و فقط برداشت های شخصی من در مورد این فیلمه و هرکی ایرادی داره یا اینکه منظور منو جایی نمی فهمه می تونه برام بنویسه.
خب. اولین و مهم ترین نکته ای که امروزه داره توی سینمای ایران رواج پیدا می کنه خراب کردن چهره ی انسان های مذهبی بین مردمه که معمولا طوری جلوه می دن که می خوان بگن این آدم های مذهبی در حالت ظاهری مذهبی اند نه باطنی.
یعنی این که آدم مذهبی ای به معنای کامل وجود نداره. تو این موارد فیلم های زیادی ساخته شده از قبیل دموکراسی تو روز روشن، جدایی نادر از سیمین یا همین گشت ارشاد.
... آخه یکی نیست به اینا بگه حماقت هم حدی داره ...
این عکس یکی از هزاران اکانت .... بعضی از فیس بوکی هاست
البته اینو بگم تو فیس بوک آدم خوبم پیدا میشه ها
اول از همه سلام
خب حتما از خودتون سوال کردین که من چرا همچین اسمی رو برای وبلاگم انتخاب کردم ؟؟
در جوابش باید بگم که :
همیشه دنبال یه وبلاگی بودم که حرفامو توش بزنم. اما چون اسمی براش انتخاب نکرده بودم، نمی تونستم وبلاگ رو افتتاح کنم.
تا اینکه به فکرم زد یه اسمی بذارم که تقریبا به نوع حرفام بیاد. یعنی این که چون اکثر بچه ها نوع حرفای منو قبول ندارن و براش تره هم خورد نمی کنن دنبال یه اسم اینطوری بودم.
اول گفتم میذارمش کشکول. بعد دیدم که نمیشه بابا کشکول کجا و حرفای من کجا ؟؟. بعدش گفتم میذارمش هویچ اما از شانس بد من این اسم رو گرفته بودن. خلاصه این شد که گذاشتم "شلغم"
امیدوارم که از مطالب من خوشتون بیاد.
راستی نظر شما چیه ؟؟
همین چند روز پیش یه اتفاقی مهمی برام افتاد
یه طرف حیات مدرسمون بناییه و دارن یه مدرسه ی دیگه می سازن
یه دیوار کم ارتفاع کشیدن که فقط دو تا مدرسه از هم جدا بشه
خلاصه
داشتیم تو حیات مدرسه فوتبال بازی می کردیم (البته جاتون خالی) گه یکهو یکی از بچه های هویج ما توپ رو شوت کرد اونطرف دیوار (که ای کاش نمی کرد)
منم جو گرفتمو و دویدمو و با یه حرکت باحال خودم رو اونطرف دیوار فرستادم
منو بگی خودمو گرفته بودم و جوگیر
بچه هارو بگی جوگیر تر از من داشتن به خاطر این کار منو تشویق می کردن.
خلاصه از دیوار پریدم پایین و توپ رو براشون فرستادم
اما ...
سلام دوباره
با هر بدبختی بود
گوشیه رو از بابام گرفتم
ولی
نمیدونم چرا خیلی خوشجال نشدم
شما چی ؟؟
نمی دونین ؟؟
یه چند روزیه که گوشیم خراب شده
نمی دونم چشه
آنتنش رفته
خلاصه چند روزه به جای آنتن نوشته در حال جست و جو
منم دایورتش کردم رو گوشی مامانم (البته با هزار مشکل)
امروز که بابام بهم زنگ زد (یعنی گوشی مامانم)
به مامانم گفته بود :
معلوم نیست این "کره بز" باهاش چی کار کرده که اینطوری شده .........
امروز خیلی ناراحت شده بودم
آخه وقتی بابای آدم بهش اعتماد نداشته باشه
دیگه چی میشه گفت
.............
حالا یه بچه پر خرج رو بگی که هر روز گوشی عوض می کنه یا هر چیز دیگه .... قبوله
نه من که بعد از 3 سال گوشیم خراب شده .....
.................
بعد بابام میاد و اینجوری میگه
اونم پشت سر من .........
...کاش عشق بازی ما با خدا مثل این دو تا کبوتر بود...